کاش در ۲۰ سالگی اینها را میدانستم
۱- متوقف نشدن با بیزاری و نادوستاری دیگران قدرتِ واقعی است.
در کودکی تشویقمان میکردند که «بچههای خوبی» باشیم و کاری نکنیم که دیگران از ما بدشان بیاید. اما در دنیای واقعی زود متوجه میشوی که هر کار منحصربهفردی بخواهی بکنی مورد قضاوت و حتی نفرت دیگران قرار میگیری. و این برای اکثر آدمها کابوس است.
به همین دلیل اکثر آدمها به کارهای معمولی میچسبند که دیگران دیکته کردهاند. آنها خواستهها و اهدافشان را نادیده میگیرند که مبادا مورد بیزاری دیگران قرار بگیرند و در ۴۰ سالگی به زندگیشان نگاه میکنند و تأسف میخورند که چرا برای زندگی دلخواهشان قدمی بر نداشتند و برای خواستههایشان ریسک نکردند.
اگر با بیزاری و نادوستاری دیگران بتوانی کنار بیایی، تخمِ انجام کارهای سخت را خواهی داشت که اکثر آدمها ندارند. تو بهتر است تواناییِ کنار آمدن با مخالفت و بیزاری دیگران را در خود تقویت کنی، در غیر اینصورت همیشه زندانیِ نظر مردم خواهی بود.
۲- خودت را کلاً نمیتوانی تغییر دهی، دیگران را هم نمیتوانی.
تغییر کردن در کودکی راحت است، اما سنت که بالا میرود میبینی آدمها تغییر نمیکنند. احتمالاً چندین بار سعی کردهای که از فلان روز دیگر آدم سابق نشوی و تغییر کنی ولی بعد از چند روز برگشتی به تنظیمات کارخانه.
رشد به این معنی نیست که کلاً تغییر کنی بلکه این است که خودت را با وجود عیبهایت بپذیری و دوست داشته باشی، خودت را وفق دهی و تمام سعیات این باشد که فقط کمی بهتر از دیروز عمل کنی.
در روابطت هم نمیتوانی کسی را تغییر دهی. بهترین راه این است که آدمها را همانطور که هستند بپذیریم و دوست داشته باشیم یا از آنها دور شویم.
۳- اگر به طور مرتب خودت را خجالت نمیدهی، به خودت مدیون خواهی شد.
آدمها معمولاً در جوانی چیزی برای از دست دادن ندارند. و هر کار مفیدی هم بکنند ممکن است تا آخرعمرشان تأثیر مثبتش را ببینند. پس باید بیباکانه اقدام کنند و ریسک بیشتری بکنند. اما این کار را نمیکنند چون نمیخواهند مایهی خنده و تمسخر دوستانشان باشند.
اما الان وقت این است که کارهای خجالتآور را انجام دهی؛ کسب و کار دلخواهت را استارت بزنی، به دختری که در دانشگاه خوشت آمده پیشنهاد دهی، آهنگی که ساختهای را پخش کنی، یا کانال یوتیوب بزنی و از روزمرگیهایت فیلم بگذاری.
۴- روابط گاهی بهتر است به پایان برسد.
در جوانی شاید چیزی مهمتر از روابط دوستانه و عاشقانه به نظر نرسد. بزرگ که شدی متوجه میشوی اکثر روابط دوام نمیآورد و تنها روابط محدودی همیشگی خواهد بود و این لزوماً دست تو نیست.
اکثر آدمها در جوانی از روابط بد دل نمیکنند و به روابط خوب بیشتر از خودشان بها میدهند. بهتر است روابط بد و سمیات را به پایان برسانی و در روابطت خوبت هم خوب بمانی و این را هم فراموش نکن که نمیتوانی رابطهی خوب را به زور نگه داری.
۵- کارهایی انجام بده که باعث میشوند به خودت افتخار کنی.
اگر میخواهی احساس خوبی به خودت و زندگیات داشته باشی، باید کارهایی انجام دهی که به زندگیات معنا میدهند. و این کارها در هر قسمت از زندگیمان وجود دارد؛ ورزش کردن به جای لم دادن، رابطه داشتن با دختری خوب به جای پورن دیدن، وقت گذاشتن روی آموزش و کار به جای تلف کردنش در اینستاگرام.
خودت را فدای عشق نکن
ما عشق را ایدهآل در نظر میگیریم، هدف نهایی و لازمهی زندگی میدانیم و در نتیجه روابطمان هزینهی این کمالخواهی را میدهد. وقتی باورمان این باشد که فقط به عشق نیاز داریم، ارزشهای اساسی یادمان میرود از جمله احترام، فروتنی، تعهد و …. باور میکنیم که عشق چارهی همهچیز است و تمام، دیگر به خودمان زحمت نمیدهیم کارهای اساسی و مهم (و سخت) را در روابطمان انجام دهیم.
به قولی عشق کافی نیست و رابطهی سالم مستلزم فرای احساس و علاقه است. اجازه بده ۲ حقیقت مهم دربارهی عشق را برایت بیان کنم.
عشق به معنی سازگاری نیست
چون عاشق کسی شدهای به این معنی نیست که رابطهی موفق و خوبی خواهید داشت یا او شریک خوبی خواهد بود. عشق یک پروسهی عاطفی است و سازگاری یک پروسهی منطقی.
ما انسانها موجودات پیچیدهای هستیم و ممکن است عاشق آدمهای اشتباه شویم؛ عاشق آدمهایی که با ما بهخوبی رفتار نمیکنند و باعث میشوند احساس بدی به خودمان داشته باشیم، عاشق آنهایی که برای ما هیچ احترامی قائل نیستند، خواستهها و اهداف کاملاً متفاوتی دارند. در کل، امکان دارد عاشق آدمهایی شویم که ما را بدبخت میکنند.
آدمها بعد از احساس کمی عشق، با کله میپرند به رابطه و بعد از شش ماه از ناسازگاری کلافه میشوند و میگویند چقدر بد شانسم. چون این نکته را نگرفته بودند که در بلندمدت عشق چارهی ناسازگاری نیست و مشکلات روابط را برطرف نمیکند.
در انتخاب پارتنر، تنها با دلت (یا جاهای دیگر) تصمیم نگیر و عقلت را هم قاضی کن. عالی است که کسی را پیدا کنی که دلت را ببرد و حتی صدای گوزش هم برایت خوشایند باشد، اما باید چیزهای دیگر را هم بسنجی، ببینی با خودش و دیگران چگونه رفتار میکند، جاه طلبیهایش چه ها هستند و … چون اگر عاشق کسی شوی که با تو سازگار نیست …
… خوش نخواهد گذشت.
عشق معمولاً ارزش این را ندارد که خودت را فدایش کنی
معمولاً در روابط عاشقانه از خود گذشتگی وجود دارد. باید حاضر باشی از برخی خواستهها و نیازها و خوشیهایت بهخاطر طرف مقابلت بگذری. برای رابطهی سالم این عالی و ضروری است. اما وقتی بحث عزتنفس، حیثیت، جاهطلبیها و هویت و اهداف زندگی است و اگر مجبوری برای رسیدن به عشق از اینها بگذری آن عشق سمی و خطرناک است.
نباید به بهانهی عشق، کسی را تحمل کنی که مکرراً باهات بدرفتاری میکند و احترامی برایت قائل نیست. هرچهقدر هم که فکر میکنی زیبا و خاص است باید برای خودت ارزش بیشتری قائل باشی.
عشقْ یکی از بهترین تجربیاتی است که زندگی عرضه میکند و هرکسی باید آن را تجربه کند و ازش لذت ببرد. اما عشقْ مهمترین نیست، خاص و ویژه نیست. نایاب هم نیست. عزتنفس و حیثیتت مهمتر و نایابتر از آن است. اگر عزتنفس را فدای عشق کنی، به احتمال زیاد هم خودت را خواهی باخت و هم عشق را.
چرا موفق نمیشوی؟ – ۱۰ دلیل ناکامی افراد
۱- موفق نمیشوی چون از دیده شدن و متمایز بودن میترسی.
اگر میخواهی کار فوقالعادهای انجام دهی، باید با متفاوت بودن و متفاوت دیده شدن راحت باشی. بسیاری از آدمها از پتانسیل خودشان استفاده نکردهاند و وقتی میبینند کسی برای رشد و موفقیت خود گام برداشته، به هم میریزند و او را احمق، دیوانه، متوهم، عجیب، خودخواه و سطحی خطاب میکنند تا او هم مثل خودشان به جایی نرسد تا احساس بدی به خودشان نداشته باشند. و اگر تو به خودت، ایدهها و خواستههایت اطمینان نداشته باشی به جای فوقالعادهای نخواهی رسید.
۲- موفق نمیشوی چون به اندازهی کافی سمج نیستی.
اکثر آدمها خیلی زود تسلیم میشوند. و هر فرد موفقی را ببینی داستانهایی دارد از اینکه چگونه در تکاپوها و سختیها، برای رسیدن به خواستههایش سمج بود و هیچوقت تسلیم نشد. به قولی، نابرده رنج گنج میسر نمیشود.
۳- موفق نمیشوی چون متواضع نیستی.
بسیاری از آدمها به چیزهای کوچک دست مییابند و دیگر فکر میکنند که استاد و همهفنحریف هستند. و این غرور کاذب باعث میشود دیگر تلاشی نکنند و به موفقیت واقعی و چشمگیر نرسند.
۴- موفق نمیشوی چون قادر به برقراری ارتباط با دیگران نیستی.
گفته میشه که حدوداً نصف استخدامیها، به واسطهی آشنا استخدام شدهاند. حتی در بیرون از دنیای کاری، انزوا ممکن است تو را به تباهی بکشاند. داشتن روابط اجتماعی و حتی عاشقانهی خوب، همهجوره به موفقیت و خوشبختی تو کمک میکند.
۵- موفق نمیشوی چون بهجای اینکه درس بگیری، بحث میکنی.
برای موفقیت در هر کاری، باید از نتایج و بازخوردها درس بگیری. بعضیها حاضرند در وضعیت تخمی خود بمانند و با تعصب بحث کنند که حق با آنهاست ولی ضعفهای خود را نپذیرند. منظورم این نیست که هر کی هر حرفی زد بپذیری ولی باید بازخوردها را بیطرفانه بررسی کنی.
۶- موفق نمیشوی چون بسیار حواس پرت هستی.
اینستاگرام، تویئتر، یوتیوب، تلگرام، اخبار، مسابقات، قیمت دلار و فلان و بهمان. امروزه باارزشترین داراییْ توجه است؛ توجه را میتوان به پول یا هرچیزی تبدیل کرد، و بدین دلیل همه میخواهند توجه تو را جلب کنند و اگر خویشتندار و منظم نباشی توجهی برای خودت و موفق شدنت باقی نمیماند.
۷- موفق نمیشوی چون مسئولیتپذیر نیستی.
باید مسئولیت هر اتفاقی که برایت میافتد را بیقیدوشرط بپذیری، حتی اگر تقصیر تو نباشد. میدانم بسیار خوشایندتر است که دیگران را سرزنش کنیم و به حال خودمان گریه کنیم که دنیا در حق ما ظلم کرده. ولی واقعیت این است که به تخم کسی نیست اگر وضعیتت خوب نیست و باید مسئولیت بپذیری تا قدرت کافی برای حل مشکلاتت داشته باشی.
۸- موفق نمیشوی چون باور نداری ممکن است.
باورهای ما در رفتار و تصمیمهایمان تأثیر بسیاری دارد. اگر به تواناییهای خود باور نداشته باشی هیچ کاری نخواهی کرد، تلاش نخواهی کرد چون باور نداری که میتوانی به اهدافت برسی.
۹- موفق نمیشوی چون از ناکامی میترسی.
ناخودآگاهانه، بسیاری از آدمها میترسند روی کار یا ایدهای وقت و انرژی صرف کنند، چون احتمالِ ناکامی وجود دارد و ناکامی ممکن است هویت و ارزشی که در ذهنمان از خود داریم را زیر سوال ببرد.
۱۰- موفق نمیشوی چون احساس میکنی لیاقت خواستههایت را نداری.
این یکی ریشهای است. در جریان زندگی، ما به باورها و احساساتی درباره خودمان میرسیم که بعضی از آنها مخرب است. شاید در کودکی، خانواده و معلمهایت تو را خیلی سرزنش و تحقیر کردهاند و باعث شده احساس کنی لیاقتِ چیزها و آدمهای خوب را نداری. اما بیا فرض کنیم، لیاقتشان را داری. آیا حاضری برای رسیدن بهشان مستمر و از ته دل بجنگی؟
چگونه از ۹۹ درصد مردم جلو بیفتی؟
ساده است! باید کارهایی انجام دهی که ۹۹ درصد مردم قادر یا حاضر نیستند انجام دهند.
احتمالاً در اینستاگرام دیدهای که کنار عکس ایلان ماسک مینویسند «هدف داشته باش» یا کنار عکس راک «ساعت ۵ صبح پاشو» و …. تو هم احتمالاً فکر میکنی اگر صبح زودتر پاشی و هدف داشته باشی مثل ایلان ماسک خواهی شد.
آیا صرفاً با داشتن هدف و صبح زود پا شدن از ۹۹ درصد مردم جلو میافتی؟ احتمالاً نه. مگر ۹۹ درصد مردم هدف ندارند و صبح زود پا نمیشوند؟ نظافتچی اداره هم هدف دارد و هم صبح زود پا میشود.
موفقیت پیچیده است
راستش را بخواهی در بحث موفقیت، روتینهای صبحگاهی، تکنیکهای بهرهوری، «رازهای» موفقیت و اینجور چیزها کماهمیت است.
ما آدمها دوست داریم خیال کنیم که راه را بلدیم. شاید خودت را قانع کردهای که با انجام فلان کار در مسیرِ بهترین شدهای. در حالی که خیلیها مثل تو فکر و عمل میکنند و در بهترین حالت از ۸۰ درصد جلو هستی.
اگر کاری چنان معمول است که هر کسی توصیه میکند انجامش دهی، خبر بد این است که با انجامشان از ۹۹ درصد جلو نخواهی افتاد. برای اینکه از بقیه موفقتر باشی، باید کارهایی انجام دهی که بقیه حاضر نیستند انجام دهند، اتفاقاتی را پیشبینی کنی که بقیه قادر نیستند، ایدههایی داشته باشی که به فکر بقیه نمیرسد.
یک درصد برتر
برای اینکه از ۹۹ درصد مردم جلو بیفتی باید:
۱- ایدهی نو و خلافِ نظرِ عام داشته باشی.
۲- دربارهی آن ایده درست گفته باشی.
۳- آن ایده را به بهترین شکل به اجرا دربیاوری.
اکثر مردم با جریان غالب پیش میروند و مثل دوروبَریهایشان فکر میکنند و دوست دارند با دیگران همنظر شوند. افراد کمی میتوانند با ایدههای ناجور در ذهنشان بازی کنند و مخالفت و انتقاد دیگران را ریسک کنند و به ایدههای خلاف نظر عام موجه برسند.
اما اکثر ایدههای خلاف نظر عام اشتباهاند. دشوارترین قسمت موفقیت هم اینجاست، که باید خلاف جهت اکثریت حرکت کرد و درست بود، اینکه ایدهی ناجورت درست از آب در بیاید. و برای رسیدن به آن ایدهی درست، معمولاً کلی ایدهی اشتباه خواهی داشت.
و در آخر هم باید ایدهات را به بهترین شکل به اجرا دربیاوری.
وقتی به افراد بسیار موفق نگاه میکنیم، فقط قسمت آخر را میبینیم. اینکه صبح زود پا شدند و تا آخر شب کار کردند. اما برای مثال استیو جابز با صبح زود پا شدن، استیو جابز نشد بلکه چون ایدهای داشت که تا دههها به فکر کسی نمیرسید و ایدهاش درست بود.
وارن بافت هر روز برای صبحانه ساندویچ پرچرب و تخمی مک دونالد و نوشابه کوکاکولا میخورد (چگونه هنوز زنده است؟!)، اما او وارن بافت شد چون سهامی را انتخاب می کرد و روی آنها سرمایهگذاری میکرد که اکثر مردم فکر میکردند بیارزش است.
سختترین قسمت موفقیت، کار کردن نیست. بلکه خارج از چارچوب فکر کردن و رسیدن به ایدههایی است که اکثر مردم فکر میکنند احمقانه است و با این حال آن ایده درست از آب دربیاید. اگر به دستاوردهای بزرگ نگاه کنی، همگی در زمانشان ایدههای نو و خلاف نظرعام بودند و مسخره به نظر میرسیدند، تا وقتی که دنیا را متحول کردند.
اصلاً چرا میخواهی از ۹۹ درصد مردم جلو باشی؟
موفقیت روی بدی هم دارد، و شاید حتی دلت نخواهد از ۹۹ درصد مردم جلو باشی و زندگی ساده و معمولی طلب کنی. برای موفقیتِ چشمگیر باید خلاف جهت اکثریت حرکت کنی و این ریسکهایی دارد، اگر ناکجاآباد سر در بیاوری چه؟
شاید تصور میکنی اگر به موفقیت بینظیری برسی، همه تو را دوست خواهند داشت و تأییدت خواهند کرد و خوشحالتر خواهی شد. ولی این اتفاقها نمیافتد. هیچکس آدمهایی که خلاف جهت بقیه حرکت میکنند را دوست ندارد. آدمها معمولاً در ابتدا سرزنشت میکنند و اگر به موفقیت برسی هم ازت متنفر میشوند.
درواقع موفقیت به وضعیت موجود دامن میزند. اگر رابطهات با کسی واقعی و خوب باشد، موفقیتْ آن را بهتر خواهد کرد، اگر رابطهات صوری و بد باشد، آن را بدتر خواهد کرد. اگر فرد بدبختی باشی، موفقیت تو را بدبختتر خواهد کرد. اگر عصبی باشی، موفقیت تو را عصبانیتر خواهد کرد.
و در آخر، موفقیتِ بیشازحد زمانی معنا دارد که کاری که میکنی هم برایت معنا داشته باشد. موفقیت نباید هدف غایی باشد و باید محرکی باشد تا کارهایی را انجام دهی که به زندگیات معنا میدهند.
منبع: برداشتی از ویدیوی مارک منسون
دربارهی کتاب مدلها اثر مارک منسون
کتاب مدلها اثر مارک منسون، نویسندهی هنر ظریف بیخیالی است. عنوان فرعی کتاب مدلها «جذب زنان بهواسطهی صداقت» است و الحق آن را بهخوبی یاد میدهد اما به این معنی نیست که اگر دوستدختر داری این کتاب به کارت نمیآید؛ هدف اصلی کتاب این است که نشان دهد چگونه میتوان مردی جذاب، کاریزماتیک و بااعتمادبهنفس شد.
چگونه بهشدت جذاب و اغواکننده باشی، واقعی، نه با رفتارهای چیپ و قلابی.
اگر دنبال توصیههای روابط و اینجور چیزها بوده باشی، دیدهای که اکثرشان چرند و ترفند و روشهای بهدردنخور یاد میدهند. درحالیکه رویکرد این کتاب عملی و واقعبینانه و مؤثر است؛ به همین دلیل سالهای سال است که در این ژانر بهترین و پرفروشترین کتاب بوده و همچنان هست.
در این کتاب فرا خواهی گرفت:
? چه رفتارهایی باعث جذب زنان میشود.
?اعتمادبهنفس خود را تقویت کنی و به نظر دیگران کمتر اهمیت دهی.
?بر ترس و اضطراب در کنار زنان زیبا غلبه کنی.
?چگونه هر مردی با صرف کمی وقت و تلاش می تواند خودش را جذاب جلوه دهد.
?نکتههای کلیدی برای ایجاد گفتگوی مؤثر با زنان.
?چرا نقش بازی کردن و تکنیکهای مخزنی و بازیهای روانی بیخود است و نتیجهی معکوس دارد.
?باورهایی که باعثِ ناکامی تو در ارتباط با زنان شده را کشف و برطرف کنی.
?چگونه در شوخطبعی و داستانگویی قهار باشی.
و موارد بیشتر
بازخوردهای مدلها
صادقانه بگم نمی دانم که چگونه یک مرد می تواند این کتاب را بخواند و زندگی خود را به نحوی از آن بهبود نبخشد. بدون شک در ذهن من مدل ها یک ضرورت برای انسان مدرن است.
-TIM
هِی مارک، من فقط می خواستم شخصاً از شما تشکر کنم و به شما بگویم که از کتاب Models شما بسیار لذت بردم. بینش بسیار زیادی داشت. به خصوص از بنیان تعریف «مردانگی جدید» خوشم آمد. این واقعاً در من طنین انداز شد زیرا بیشتر تجربیات من را در مورد مردانی که بهشان غبطه میخورم تأیید می کند.
-RYAN M.
امتیاز آمازون:
امتیاز گودریدز:
ترجمهی کتاب مدلها
این کتاب بینظیر برای مخاطبان ایرانی، ایرانیزه شده و به فارسی برگرداننده شده، با عنوان «مدلها: طریقهی مردان جذاب» که از لینک زیر میتوانید آن را تهیه کنید.