ما اکثر زندگی خود را تحت فشار بودیم تا با جریان غالب پیش برویم، با آنچه دوستانمان دوست دارند همراه شویم و با اطرافیانمان همنظر باشیم. ولی باحال بودن دقیقاً برعکس این است.
افراد باحال نظرات واقعی خود را ابراز میکنند. آنها تجربیات و ایدههای منحصر به فردی داشتهاند. آنها چیزهایی امتحان کردهاند که اکثر مردم امتحان نکردهاند، کارهایی انجام دادهاند که اکثر مردم انجام ندادهاند، و آزادانه خواستههای خود را دنبال کردهاند.
این نوشته یادآور برخی عادتهای اساسی است که میتوانی در زندگی خود ایجاد کنی تا بهت کمک کند به هویت خود ارزش بنهانی، فرد باحالتر و جذابتری شوی.
حوزههایی که قرار است به آنها بپردازیم عبارتند از: اهل مطالعه شدن، توسعهی ذوق هنری، امتحان کردن چیزهای جدید و داشتن نظرات مستحکم.
اهل مطالعه شدن
اگر زیاد اهل مطالعه نیستی، شروع کن. فهرستهای «بهترین کتابهایی که تا کنون نوشته شدهاند» را بررسی کن. متوجه خواهی شد که چند ده کتاب بارها و بارها منتشر میشوند. با آنها آشنا شو و ببین نظرت راجعبه آنها چیست.
به موضوعات جدید علاقهمند شو. دربارهی روانشناسی تکاملی، زیستشناسی اجتماعی، شیمی اعصاب و آیندهگرایی بخوان. این موضوعات مانند درس شیمی عمومی در دانشگاه نیست، بلکه ایدههای نو و پیشگامی است که هر روز در حال یادگیری و کشف هستیم. ادبیات بخوان. بیوگرافی افراد موفق را بخوان. نظریهی نسبیت اینشتین را یاد بگیر و ببین چگونه با زندگی و ادراک مرتبط میشود، یا اصل عدم قطعیت هایزنبرگ. زندگی بدون یادگیری، زندگی ناگوارایی است.
توسعهی ذوق هنری
هدف این است که به فردی با ذوق و دیدگاههای منحصر به فرد تبدیل شوی، مردی که میتواند توضیح دهد چرا چیزی را دوست دارد یا ندارد، از آهنگهای دههی ۵۰ گرفته تا فیلمهای معاصر و ادبیات. اشتباه نکن، قصد ندارم بگویم در کلاسهای هنری شرکت کن یا دربارهی آثار هنری قلمبهسولمبه نظر بده. این دربارهی گستراندن دیدگاهها و غنی کردن زندگیات است.
بیشتر مردم اجازه میدهند نظراتشان توسط فرهنگ عامه و دوستانشان دیکته شود. افراد کمی دربارهی آثار هنری بهطور انتقادی فکر میکنند، و اگر تو این کار را بکنی، از بقیه متمایز میشوی.
بنابراین این چند نکتهی مهم را در حین تجربهی هنر و رسانه در ذهن داشته باش:
۱. فرض کن هر اثری ارزش خاص خودش را دارد و پیدا کردنش کار توست. هیچی احمقانهتر از این نیست که ضدِ یک ژانر موسیقی یا نوع فیلم تعصب داشت آن هم تنها به دلیل برخی کلیشهها و تصورات پیشفرض.
بهعنوان مثال، زیرزمینیهایی که ضد «میناستریم» میگویند، طوری که انگار موسیقی نمیتواند هم خوب باشد و هم میناستریم.
۲. همیشه افق دید خود را گسترش بده – با آنچه «بهترین» در نظر گرفته شده شروع کن.
برای مثال در فیلمها، هر ۲۰ فیلم برتر IMDB را تماشا کن. هر فیلمی که برنده اسکار شده را تماشا کن. این در آغاز خوب است.
حین تماشا سعی کن بفهمی چه چیزی باعث موفقیت این فیلمها شده است. اگر خوشت نیامد، ممکن است به دلیل «بد» بودن فیلم نباشد، بلکه به این دلیل باشد که آن را درک نکردهای. مثل وقتی که مردم میگویند «جایی برای پیرمردها نیست» کسلکننده است، چون کند پیش میرود و هیچی تغییر نمیکند. آنها نکتهی اصلی فیلم را نگرفتهاند.
۳. سعی کن نقد و دیدگاههای موثق را درک کنی.
نظرات و مشاهدات انتقادی بقیه را بخوان. نه برای کپیبرداری از نظرات منتقدان (که در نوع خود کار مشنگی است)، بلکه برای کسب دیدگاهی نو در چیزهایی که خودمان ممکن است متوجه نشویم. به خصوص اگر فیلمی مرا مجذوب خود کند، یک نقد خوب و یک نقد بد از آن فیلم را میخوانم تا بتوانم دیدگاه آنها و چرایی آن دیدگاهها را درک کنم.
وقتی این کار را میکنی، به درک و برداشت بهتری از آن شکل هنری میرسی. بنابراین در فیلمهایی که در آینده خواهی دید یا آلبومهایی که در آن ژانر خواهی شنید، متوجه چیزهایی خواهی شد که قبلاً نشده بودی.
۴. هنر را بر اساس مقصود آن و نیز ثمرهی آن قضاوت کن.
این برای افرادی است که ممکن است استدلال کنند فیلمی مانند «مهمانان ناخواندهی عروسی» فیلم بدی است چون هیچ پیام فلسفی و ارزش ذاتی ندارد.
«مهمانان ناخواندهی عروسی» سعی نمیکند پیام فلسفی منعکس کند، بلکه سعی دارد تو را بخنداند و کمی احساس خوب بهت دست بدهد و آن را به خوبی انجام میدهد، پس باید آن را فیلم خوبی دانست. مطمئناً ساخت کمدیها به سختی فیلم عمیق و تاملبرانگیزی مانند «همشهری کین» نیست، اما این باعث نمیشود آنها «بد» باشند.
امتحان کردن چیزهای جدید
بسیاری از آدمها در قفس روزمرگی و یکنواختی خود گیر کردهاند و در حال تلف شدناند، آنها زندگی خود را صرف کارهایی میکنند که لذت نمیبرند، و بیانگر هویت و شخصیت آنها نیست.
- آنها سر کار میروند (یا به دانشگاه).
- خسته به خانه میآیند.
- چند ساعت را در اینستاگرام و شبکههای اجتماعی دیگر میگذرانند.
- هر از گاهی فوتبال و فیلم تماشا میکنند.
- روزهای تعطیل با ۳-۴ دوست یکسان بیرون میروند.
- وقتهایی هم که در خانه تنها میشوند پورن میبینند و …
گاهی با افرادی ملاقات میکنم که حتی این تنوع و تعادل را هم در زندگی خود ندارند. کسانی که هیچ کار و سرگرمی جز بازیهای ویدیویی ندارند.
لیست بالا اشکال چندانی ندارد و اکثریت جمعیت مردان بین ۱۸ تا ۳۰ سال را شامل میشود. اما باز به این مطلب میرسیم: چگونه خود را از اکثریت مردها متمایز خواهی کرد.
یک ورق کاغذ بردار.
ازت میخواهم ۱۰ دقیقه وقت بگذاری و تمام کارهایی را که میخواهی قبل از مرگ انجام دهی روی آن بنویس. با فرض اینکه در پول و زمان محدودیتی نداری. برای مثال: نوشتن رمان، دیدن اهرام مصر، یادگرفتن بوکس، انتشار آلبوم، رفتن به فلان قلهی معروف، زندگی کردن در ژاپن، صحبت کردن به ۵ زبان و …
حال سه مورد را از فهرست انتخاب کن و انجام آنها را در یک سال بعد هدف خود قرار بده.
هرچه بیشتر زندگی را تجربه کنی، انسان پختهتری میشوی، دیدگاه تو نسبت به زندگی و آدمها بالغتر میشود، ارتباط برقرار کردن با دیگران برایت آسانتر میشود و فرهنگ، دنیادیدگی و ارزش بیشتری به زندگی دیگران میبخشی.
داشتن نظرات مستحکم
صرف نظر داشتن در مورد همهچیز تو را از نیمی از افراد دیگر باحالتر میکند. به نظر احمقانه میآید اما حقیقت دارد.
نوعی بیتفاوتی در جامعه وجود دارد. افراد زیادی هستند که از روزمرگیهای دیکته شده فراتر نمیروند و قدمی برنمیدارند تا علایق واقعی خود را پیدا کنند. نظرات اکثر مردم دربارهی موضوعات مختلف در همین حد است: سیاست؟ وضع خیلی بد است. تکنولوژی؟ فلام گوشیها بهترند. مسابقات؟ فقط استقلال. هنر؟ بازی مرکب باحال بود.
اگر دربارهی هیچی نظر مستحکمی نداشته باشی، هرگز کسی را تحریک یا عصبانی نمیکنی، هرگز کاری به کار کسی نداری، هرگز کسی را دوقطبی و جذب نمیکنی؛ چون ترجیح میدهی منفور نباشی تا اینکه برای محبوب شدن ریسک کنی. درنهایت در چشم همه عادی و تکراری خواهی بود.
منبع: کتاب مدلها