وبلاگ

مطالبی برای زندگی بهتر

وبلاگ1403-06-03T13:57:33+03:30

چگونه بر ترس خود غلبه کنی

بزرگترین ترس تو چیست؟ چه می‌شود اگر بتوانی بر این ترس غلبه کنی و برای همیشه از بین ببری؟

در این مقاله، به‌ت کمک می‌کنم این کار را انجام دهی، با آموزش پنج تاکتیک برای غلبه بر هر چیزی که ممکن است ازش بترسی؛ ارتفاع، عنکبوت‌، گفتگو با غریبه‌ها، ابرهایی با شکل عجیب و غریب – هر چیزی که زانوهایت را سست می‌کند و ضربان قلبت را افزایش می‌دهد.

این پنج تاکتیک ثابت‌شده و جهانی هستند. اگر آماده‌ای شروع کنیم.

۱- مواجهه درمانی

اساس حمله به هر ترس در روانشناسی با عنوان مواجهه درمانی شناخته می‌شود.

مواجهه درمانی یعنی به تدریج خود را در معرض چیزی که ازش می‌ترسی قرار دهی، ابتدا در دوزهای کوچک، سپس در دوزهای بزرگتر، تا اینکه در نهایت نسبت به‌ش حساسیت‌زدایی کنی.

اگر از ارتفاع می‌ترسی، فکر خوبی نیست از بالای برج خلیفه شروع کنی. تو از بالکن طبقه دوم شروع می‌کنی و به تدریج بالاتر می‌روی تا زمانی که ایستادن در بالای ساختمان برایت راحت شود.

مواجهه درمانی به این دلیل جواب می‌دهد که ذهن انسان تداعی‌گر است. برای اکثر ما، بزرگترین ترس‌های‌مان از تراما یا مجموعه‌ای از تجربیات گذشته ناشی شده‌اند. برای مثال کسی که از رانندگی می ترسد، ممکن است قبلاً تصادف وحشتناکی را تجربه کرده، یا اصرار و نگرانی‌‌های پدرش را در خود نهادینه کرده باشد که اگر با سرعت زیاد رانندگی کند خواهد مرد.

مواجهه درمانی به ما کمک می‌کند تا تجربه‌ای را که ازش می‌ترسیم با باورهای متفاوت و مفیدتری تداعی کنیم.
غلت نخوردن تا حد مرگ از بالکن طبقه‌ی دوم نشان می‌دهد که ارتفاعْ مرگ عذاب‌آوری به همراه ندارد. کسی که از رانندگی ترس دارد هم با رانندگی آهسته در جای خلوت می‌تواند تداعی‌اش را از رانندگی به تصادفات وحشتناک تضعیف کند.

در کتاب مدل‌ها نیز برای مردانی که از گفتگو کردن با دخترها ترس دارند، پیشنهاد شده که از برقراری ارتباط چشمی شروع کنند، بعد از فروشنده‌های دختر سوالی بپرسند، بعد اتفاقی آدرس جایی را از دختری بپرسند، بعد سوال ساده‌ای را از هم‌کلاسی‌شان بپرسند و … تا جایی که داشتن گفتگو با دختری غیرممکن به نظر نرسد. این مواجهه درمانی است.

اگرچه مواجهه درمانی به ما کمک می‌کند تا تداعی‌های جدید و مفیدتری با ترس‌هایمان ایجاد کنیم، اما ذاتاً استرس‌زا و ترسناک است، زیرا مجبوریم با ترس‌هایی که کل زندگی‌مان ازشان فرار می‌کردیم مواجه شویم.

برای خوشایند کردن مواجهه درمانی، برخی افراد تجسم یا تصویرسازی ذهنی را تمرین می‌کنند. روانشناسان گاهی از بیماران خود می‌خواهند ترس‌شان را تجسم کنند و پاسخ‌هایی را به آن ترس‌ در ذهن‌شان بدهند، تا برای تجربه کردن آن ترس در زندگی واقعی آماده شوند.

روش دیگری که کمتر بحث شده و تاکتیک بعدی من است: مواجهه‌ی متعامد

۲- مواجهه‌ی متعامد

مواجهه‌ی متعامد یعنی به خودت از آن فعالیت دلهره‌آوری که روبرو هستی استراحت دهی و در عوض کاری را انجام دهی که متفاوت ولی بسیار مرتبط است.

با کمال تعجب، این می تواند ترس بسیاری از مردم را از بین ببرد.

پاول گراهام، سرمایه‌گذار معروف، ادعا می‌کند که با یادگیری هنگ‌گلایدر بر ترس خود از پرواز در هواپیما غلبه کرده است. یکی از دوستانم با یادگیری اسکی، با ایستادن در بالای یک شیب تند و نگاه کردن به پایین کوه، بر ترس از ارتفاع غلبه کرده است.

با انجام فعالیت‌های مرتبط، اما متفاوت با ترس فعلی، امکان ایجاد تداعی‌های جدید و ایجاد اعتماد‌به‌نفس فراهم می‌شود.

قبل از اینکه جلو برویم، به ترسی که داری فکر کن.
۱- اولین سطح مواجهه درمانی تو چه خواهد بود؟
۲- مواجهه‌ی متعامد برای ترس تو چه خواهد بود؟

۳- تمرین در ارتفاع

الیود کیپچوگه بهترین دونده ماراتن تاریخ است. او در ۲۰ سال فعالیت حرفه‌ای‌اش، در بیش از ۷۰ درصد مسابقات برنده شده و تنها انسانی است که تا به حال ماراتن را زیر دو ساعت دویده است.

در تمرینات کیپچوگه این مورد قابل توجه است که در کوه‌های غرب کنیا در ارتفاع ۲۵۰۰ متری از سطح دریا تمرین می‌کرد.

برای افرادی مثل من و تو، دویدن در این ارتفاع کمر شکن است. ما بعد از چند دور نفس نفس می‌زنیم، اما این تمرین همیشگی کیپچوگه بود. و وقتی در برلین یا لندن یا توکیو به سطح دریا برمی‌گشت، رقبای خود را نابود می‌کرد.

این در ورزش با عنوان تمرین در ارتفاع شناخته می‌شود، و می‌تواند برای ترس‌ها نیز موثر باشد.

هر فعالیتی که انجامش تو را می‌ترساند، اگر سختی یا پیچیدگی آن فعالیت را تشدید کنی و انجامش دهی، بازگشت به فعالیت عادی پس از آن آسان به نظر خواهد آمد.

حداقل نظریه‌اش این است.

ولی این با ترس، دشوار است. چون در مواجهه با ترس باید منطقه‌ی مساعدش را پیدا کنی. اگر فعالیتی که انجام می‌دهی خیلی آسان به نظر برسد، هیچ پیشرفتی نخواهی داشت. و اگر آن فعالیت بسیار سخت به نظر برسد، ممکن است مغلوب شوی و وحشت کنی و در نهایت ترست بیشتر شود.

بنابراین هدف این است که آن منطقه‌ی مساعد را پیدا کنی، که در لبه‌ی توانایی‌هایت قرار دارد؛ نه خیلی آسان باشد، نه خیلی سخت.

۴- به تفریح و بازی تبدیلش کنی

چگونه می‌توانی ترسی که باهاش درگیر هستی را به تفریح و بازی تبدیل کنی؟

وقتی از انجام کاری لذت ببری که قبلاً تو را زهره ترک می‌کرد، آن وقت تداعی‌های قبلی را از بین می‌بری، تداعی‌هایی که تو را در تمام زندگی‌ات به وحشت می‌انداخت.

از رفتن به قرار می‌ترسی؟ خب، چگونه می‌توانی آن را به سرگرمی تبدیل کنی؟ می‌توانی آن را به یک بازی کوچک برای خودت تبدیل کنی؟ یا با دوستی که خوش می‌گذرانی قرار دو به دو بگذارید؟

به‌خاطر تصویر بدنت، از رفتن به باشگاه می‌ترسی؟ چگونه آن را به سرگرمی تبدیل کنی؟ با خودت شرط ببند که چند کیلو وزنه می‌توانی بلند کنی؟ تمرینی را انتخاب کنی که تو را کمتر معذب می‌کند؟

به ترسی که روی آن کار کرده‌ای برگرد.
چه «تمرین در ارتفاع» برایش می‌توانی انجام دهی؟
چگونه می‌توانی کل تجربه را به تفریح تبدیل کنی؟

5. شکل گیری هویت

و در این مرحله به پنجمین و عمقی‌ترین استراتژی غلبه بر ترس یعنی شکل گیری هویت می‌رسیم.

قبلاً اشاره کردم که ذهن یک ماشین تداعی است. مجموع آن تداعی‌ها هویت یک فرد را تشکیل می‌دهند.

جملاتی مانند «من نویسنده هستم»، «من پیاده‌روی‌های طولانی را دوست دارم»، «من از رانندگی می ترسم» همه بر اساس تداعی هستند.

تو با بعضی تجربه‌ها تداعی مثبت ایجاد کرده‌ای، بنابراین آنها را مکرراً انجام می‌دهی. و با بعضی تجربه‌ها تداعی منفی ایجاد کرده‌ای، بنابراین از آنها مکرراً اجتناب می‌کنی.

این تکرار کردن‌ها و اجتناب کردن‌ها می‌شوند هویت تو.

و اینجا تو با اجتناب نکردن و یک تصمیم شروع می‌کنی، تصمیم به اینکه بر ترست غلبه کنی. پشتکار به خرج می‌دهی و این استراتژی‌ها را پیاده می‌کنی تا تجربه‌هایی کسب کنی که دیدگاهت را تغییر می‌دهد.

برای مثال کسی که هویت‌اش این است: «من نمی‌توانم در انظار عمومی سخنرانی کنم و ازش متنفرم و می‌ترسم»،  برای ۵ نفر از دوستانش سخنرانی می‌کند، فعالیت‌های مشابهی را انجام می‌دهد، سخنرانی در جمع را تجسم می‌کند و …. به‌تدریج می‌بیند که توانایی سخنرانی در جمع را دارد، در واقع ازش لذت هم می‌برد. و این هویتی که قبلاً برای خودش تعریف کرده بود را تغییر می‌دهد.

توسط |فروردین 31ام, 1404|

چگونه اهمیت ندهیم مردم چه فکری می‌کنند

همه‌ی ما این فانتزی عجیب را داریم که به تخم‌مان نباشد دیگران چه فکری راجع‌به ما می‌کنند.

همه‌ی ما آرزو می‌کنیم که نظر دیگران در ما تأثیری نداشته باشد، آن وقت مثل یک ابرقهرمان می‌شدیم، کارهای دلخواهمان را انجام می‌دادیم، وضعیت روانی عالی داشتیم و همه‌ی ضعف‌ها و ناامنی‌های ما از بین‌ می‌رفت و دنیا مال ما بود. اما پس از آن واقعیت رخ می‌دهد و متوجه می شویم که آنقدرها هم آسان نیست.

برای بررسی این موضوع، چندین پاسخ وجود دارد.

پاسخ کوتاه: انسان بودنت را بپذیر

پاسخ کوتاه به اینکه چرا به فکر و نظر دیگران اهمیت می‌دهیم ساده است: به این دلیل که سایکوپت و بیمار روانی نیستیم.

اهمیت دادن به نظر دیگران ما را همدل، دلسوز و قادر به ایجاد دوستی می‌کند. در واقع، نظرات و برداشت‌های دیگران گاهی منجر به شادی، همدلی و ارتباطات عمیق می‌شود.

بنابراین وقتی می‌پرسیم که چگونه اهمیت ندهیم مردم چه فکری می‌کنند، در واقع می‌پرسیم چگونه آن افکار و احساسات را بهتر مدیریت کنیم.

ریشه‌های تکاملی اجتماعی شدن

برای درک اینکه چرا ما اینقدر به نظر دیگران اهمیت می‌دهیم، باید به پاسخ طولانی بپردازیم. هوش و اجتماعی شدن ما را در قلمرو حیوانات به ابرقدرت تبدیل کرد. انسان‌ها در بیشتر کارهای فیزیکی در مقایسه با سایر حیوانات ضعیف، کند و وحشتناک هستند. آنچه ما را متمایز می‌کند، هوش و توانایی ما برای تشکیل ساختارهای اجتماعی پیچیده است.

در اکثریت تاریخ بشریت، ما در قبایل کوچکی زندگی می‌کردیم که همه برای بقا به یکدیگر وابسته بودند. در این قبایل، طرد شدن اجتماعی ممکن بود کشنده باشد. مغز ما طوری تکامل یافته است که طرد شدن اجتماعی را با مرگ مرتبط کند، و به همین دلیل این احساس بسیار دردناک است.

کنار آمدن با این احساسات وابستگی اجتماعی و یادگیری مدیریت آن بخشی از انسان بودن ما است.

مزیت زندگی مدرن: انتخاب قبیله خود

یکی از بهترین جنبه‌های زندگی مدرن این است که می‌توانیم قبیله‌ی خود را انتخاب کنیم. از آنجایی که ما دیگر محدود به گروه‌های کوچک نیستیم، در صورت طرد شدن یا کنار گذاشته شدن، می‌توانیم افراد جدیدی برای ارتباط برقرار کردن پیدا کنیم. ما همیشه در طلب تأیید اجتماعی خواهیم بود، اما می‌توانیم تصمیم بگیریم که چه کسی را تحت تأثیر قرار دهیم و چه کسی ارزش تحت تأثیر قرار دادن را دارد.

مشکل بسیاری از مردم این است که خود را با افراد کوته فکر و مزخرف احاطه کرده‌اند و در نتیجه هوس تأیید شدن از همان افراد را دارند.

به جای اینکه اهمیت ندهی مردم چه فکری می‌کنند، آدم‌های بهتری را دوروبر خود جمع کن – آدم‌هایی که به‌ت احترام می‌گذارند و تحسینت می‌کنند و می‌توانند درس‌های ارزشمندی را بیاموزند.

چیز مهم‌تری پیدا کن

اگر بیش از حد به آنچه مردم فکر می‌کنند اهمیت می‌دهی، ممکن است به این دلیل باشد که چیز مهم‌تری برای اهمیت دادن نداری.

وقتی چیز واقعاً مهمی در زندگی‌ات داری، چیزی که حاضری به خاطرش مورد تمسخر قرار بگیری، آن وقت دیگر به نظر دیگران اهمیت نمی‌دهی. از قضا آن وقت مردم هم به‌ت احترام بیشتری می‌گذارند.

چه چیزی در زندگی‌ات آنقدر مهم است که حاضری به خاطرش مورد تمسخر قرار بگیری؟

اگر نمی‌توانی به‌راحتی به این سوال پاسخ دهی، شاید این مشکلی است که به‌ش بپردازی.

توسط |اسفند 18ام, 1403|

۵ مرحله‌ی «به تخم نبودن»

هر روز میلیون‌ها نفر زندگی خود را در بند اضطراب‌های بی‌معنی و نگرانی‌های بیهوده می‌گذرانند. اما میشه آنطور نباشد. در این مقاله، قرار است پنج مرحله‌ی به تخم نبودن را شرح دهم، که هر مرحله ریشه‌ای‌‌تر از قبلی است. مرحله به مرحله یاد خواهی گرفت که چگونه با ترس‌هایت روبرو شوی، چگونه نگران نباشی دیگران چه فکری می‌کنند، و چگونه به سعادت ابدی یک زندگی بدون نگرانی‌های بیهوده برسی.

آماده شو، وقت آن است که به تخمت نباشد و زندگی کردن را شروع کنی.

مرحله‌ی ۱: خجالت

در روانشناسی، پدیده‌ای به نام اثر نورافکن هست که می‌گوید همه‌ی ما تمایل داریم باور کنیم که بسیار بیشتر از آنچه واقعاً وجود دارد مورد توجه و در کانون تفکرات دیگران هستیم.

به آخرین باری که مدل موی خیلی بدی داشته باشی فکر کن، احتمالا گمان می‌کردی همه به آن تراژدی روی سرت خیره شده‌اند. اما واقعیت این بود که بیشتر مردم متوجه نمی‌شدند. و اگر متوجه می‌شدند، اهمیتی نمی‌دادند.

یکی از نقل‌قول‌های مورد علاقه‌ی من از نویسنده دیوید فاستر والاس این است: «تو دیگر نگران این نخواهی بودی مردم چه فکری راجع‌به تو می‌کنند اگر بدانی به ندرت راجع‌به‌ تو فکر می‌کنند.»

من با اضطراب اجتماعی زیادی بزرگ شدم، و این ایده خیلی به دردم خورد. اما دانستن این ایده به خودی خود کافی نیست. تو باید در دنیای واقعی آن را تجربه کنی. تو باید بیرون بیایی و اثر نورافکن خودت را به چالش بکشی.

باید خودت را در موقعیت‌های معذب‌کننده در مقابل دیگران قرار دهی و به خودت ثابت کنی که هیچکس توجه چندانی نمی‌کند، که هیچکس به تخمش نیست.

تحمل خجالت و شرمساری، اساس «به تخم نبودن» است. لحظه‌ای که متوجه ‌شوی هیچ‌کس اهمیت نمی‌دهد، لحظه‌ای است که مرحله‌ی یک را فتح کرده‌ای.

به پیش.

مرحله‌ی ۲: پس زده شدن

اولین گام در به تخم نبودن این بود که با احمقانه به‌ نظر رسیدن راحت باشی، گام بعدی این است که با پس زده شدن مواجه شوی.

اینکه غریبه‌ها چه فکری می‌کنند یک طرف، اما افرادی که واقعاً به‌شان اهمیت می‌دهی چه؟ آیا حاضری حرف‌هایی بزنی که شاید دوستانت تأیید نکنند؟ آیا با داشتن گفتگوهای دشوار مشکلی نداری؟ آیا نمی‌ترسی حرف دلت را به کراشت بزنی؟

افرادی که بیش از حد بها می‌دهند، با پس زده شدن خوب کنار نمی‌آیند. عزت نفس آنها چنان با تأیید اجتماعی در هم پیچ شده که پس زده شدن برایشان غیر قابل تحمل است و برای اجتناب از آن نهایت تلاش خود را انجام می‌دهند. آنها به هر موقعیت اجتماعی اینگونه نگاه می‌کنند که «چه بگم یا چه کار کنم تا مردم مرا دوست داشته باشند؟».

اینطور زندگی کردن وحشتناک است، به دلایل زیادی. اولیش این که به شدت استرس زا است. هر تعامل اجتماعی مثل امتحان مدرسه می‌شود که در آن باید حرف‌های «درست» بزنی و کارهای «درست» انجام دهی تا نتیجه بگیری.

اما دلیل اصلی‌اش این است که تو را از داشتن روابط سالم باز می‌دارد. حتی اگر درست نقش‌ بازی کنی و مردم را وادار کنی دوستت داشته باشند، هرگز اعتماد نخواهی کرد که تو را به خاطر خودت دوست دارند.

گره‌گشایی زمانی است که نقش بازی کردن را ول کنی و خود واقعی‌ات را در روابطت بپذیری. چون مهم نیست چقدر خوب نقش بازی کنی، در نهایت توسط کسی پس زده خواهی شد، همان بهتر که به خاطر کسی که هستی پس زده شوی.

وقتی بدون رودربایستی خود واقعی‌ات هستی و با ثمره‌اش زندگی می‌کنی، متوجه می‌شوی که لازم نیست از پس زده شدن بترسی و منتظر بمانی تا مردم تو را انتخاب کنند، بلکه تو هم می‌توانی آنها را انتخاب کنی.

و این همه چیز را تغییر می‌دهد.

مرحله‌ی ۳: انتقاد

واقعیت: هیچوقت نمی‌توانی همه را راضی نگه داری.

هر کاری بکنی، افرادی پیدا می‌شوند که ازت انتقاد کنند و بد بگویند. تو باید یاد بگیری با این واقعیت زندگی کنی، درک کنی که انتقاد بخشی از پروسه‌ی موفقیت است، احترام و تحسینی که می‌خواهی همیشه با انتقاد‌هایی همراه خواهد بود که انگار می‌خواهند تیکه پارت کنند.

دفعه‌ی بعد که مورد انتقاد قرار گرفتی، این کار را انجام بده:

  • اگر برای آن شخص احترام قائلی، به انتقاداتش گوش کن و پیشرفت کن.
  • اگر برای آن شخص احترام قائل نیستی، به تخمت نباشه. مهم نیست.

انتقاد صرفاً اطلاعات است. اگر اطلاعات مفیدی درباره‌ی تو نباشه، پس اطلاعات مفیدی درباره‌ی انتقاد کننده‌هاست. در هر صورت، می‌توان ازش استفاده کرد.

مرحله‌ی ۴: شکست

اتفاق فوق‌العاده‌ای می‌افتد وقتی دیگر به تخمت نیست مردم درباره‌ات چه فکری می‌کنند؛ احساس می‌کنی آزادی شکست بخوری.

درباره‌ی هر چیزی که کنجکاو بودی، هر ماجراجویی‌ که رویایش را داشتی اما می‌ترسیدی دنبال کنی، همه‌شان به روی تو باز می‌شوند چون دیگر به تخمت نیست مردم چه فکری راجع به تو می‌کنند اگر شکست بخوری.

دیگر اهمیت نمی‌دهی که خانواده‌ و آشناها چه می‌‌گویند اگر دانشگاه را ول کنی و کار خودت را شروع کنی و نتیجه نگیری، بنابراین انجامش می‌دهی. دیگر اهمیت نمی‌دهی که اگر فلان کار را بکنی و نگیرد، مایه‌ی خنده و تمسخر شوی، پس انجامش می‌دهی.

شکست خوردن مهم نیست. کاری که در حال انجامش هستی مهم است. زندگی مسیر است، نه مقصد.

بسیاری از ما بیش از حد نتیجه گرا هستیم. این به نظرم ناشی از سیستم آموزشی و نحوه‌ی بزرگ شدن ماست. در مدرسه برای گرفتن نمره‌ی بالا و قبولی تلاش می‌کردیم. همه چیز درباره «گرفتن نتیجه و سپس پاداش» بود.

اما زندگی واقعی به این شکل کار نمی‌کند. زندگی واقعی به کسی پاداش می‌دهد که تمایل به شکست خوردن داشته باشد، به کسی که بدش نمی‌آید کمی شرمنده شود، به کسی که حاضر است ریسک‌هایی را بپذیرد، به کسی که حاضر است در کاری ناشی باشد تا زمانی که لازم است استاد شود.

مرحله‌ی 5: استادی در به تخم نبودن

تبریک دوستان! به نقطه‌ی نهایی رسیدیم. شرمساری، پس زده شدن، تمسخر یا شکست ما را به هراس نینداخت، و به آزادی دست یافتیم!

زندگی بدون هراس از شرمساری، پس زده شدن، تمسخر و شکست، زندگی بدون فشار و پشیمانی است؛ یک زندگی آزاد است، که هر کاری که دلت می‌خواهد انجام دهی و هر کسی که دلت می‌خواهد باشی.

ببین، تو و هرکسی که می‌شناسی یک روز می‌میرد. پس لعنتی منتظر چی هستی؟ آن هدفی که داری، رویایی که در سر پروراندی، کسی را که دوستش داری. چه چیزی جلویت را گرفته؟ برو به دست بیار.

توسط |دی 24ام, 1403|

درباره‌ی جذب زنان

یک عالمه توصیه و تکنیک و روش درباره‌ی جذب زنان گفته شده، و اکثراً غافل از این شدند که جذب کردن، اغواگری، دل بردن و رابطه‌ی جنسی، همه‌شان پروسه‌ی احساسی‌اند، نه منطقی. ممکن است به دختره حرف اشتباهی بزنی و با این حال جذب تو شود و با گفتن «درست‌»ترین و حساب‌شده‌ترین تیکه ازت خوشش نیاید. حائز اهمیت است که خودت باشی، راحت باشی و قصد خوبی داشته باشی.

برای بهبود زندگی جنسی‌ات، باید زندگی عاطفی‌ات را بهبود ببخشی – احساسی که به خودت و دیگران داری، چگونه خودت را به دیگران ابراز می‌کنی و …. این درباره‌ی از بین بردن نقاب توست، تا آن مرد منحصربه‌فرد و جذاب درونت را بدون ترس و تردید به دنیا ابراز کنی.

این شاید مبهم به نظر برسد، اما تأثیرات بسیار واقعی بر تعاملات تو با دخترها دارد.

آدم‌ها بر اساس احساسی که در کنار دیگری پیدا می‌کنند، تصمیم می‌گیرند که با او باشند و وارد رابطه شوند یا نه. برای ما مردان، اغلب بسیار ساده است. دختر زیبا به ما احساس برانگیختگی می‌دهد، بنابراین به دنبال رابطه‌ی جنسی با او هستیم. اگر احساس کنیم که مورد توجه، احترام و تحسین او قرار گرفته‌ایم، به دنبال رابطه‌ با او خواهیم بود.

تمایلات زنان متفاوت است، بنابراین برای ما کمی پیچیده‌تر و سخت‌تر است که بفهمیم چه چیزی باعث می‌شود به ما علاقه‌مند شوند. اما اصل همان است. زنان با مردانی همراه می‌شوند که احساس خاصی در آنها ایجاد می‌کنند. راه‌های مختلفی برای برانگیختن احساسات خوب در یک دختر وجود دارد، و راهی که تو پیش می‌گیری، کیفیت و کمیت (یا نداشتن) روابطت با دخترها را تعیین می‌کند.

حرفم این است که توصیه‌های مختلفی درباره‌ی جذب زنان هست – برخی می‌گویند با آنها شوخی کنید، برخی می‌گویند خودخواه و بی‌ادب باشید، برخی می‌گویند برای آنها کادو بخرید، برخی می‌گویند سرد و حسابگر باشید – هر کدام از این راه‌ها را برای دنبال کردن دخترها انتخاب کنی، رابطه‌ای به همان شکل ایجاد خواهی کرد.

اگر با دخترها سرد، حسابگر و فریب‌کارانه رفتار کنی، طبعاً دخترانی را جذب خواهی کرد که رابطه‌ی سرد، حسابگر و فریب‌کارانه‌ای باهات ایجاد می‌کنند. اگر با آویزانی و استیصال دخترها را دنبال کنی، دختران ساده لوح و عقده‌ای را جذب خواهی کرد. اگر دخترها را با بی‌ادبی و رفتار تند دنبال کنی، دخترانی را جذب خواهی کرد که به رفتار تند پاسخ می‌دهند و خودشان نیز رفتار تند و ناسزایی دارند.

من مردان را تشویق می‌کنم که دخترها را با صداقت و واقعی بودن دنبال کنند، زیرا این کار دخترانی را جذب می‌کند که خود صادق، واقعی و باوجدان هستند، و روابط بسیار بهتری را ایجاد می‌کند.

دلیل دیگرش این است که واقعی و بی‌پروا بودن با دخترها مجبورت می‌کند مردی منسجم و با اعتماد‌به‌نفس شوی. اولاش ممکن است دردناک و دشوار باشد. اما در کل، نیاز عاطفی‌ات را کم می‌کند و تو را به مرد جسور و با اعتمادبه‌نفس تبدیل می‌کند که دخترها را مانند آهنربا به سمت خود می‌کشاند.

جایگاه اجتماعی

ضروری است که اولش بگویم با قطعیت کامل نمی‌توان گفت چه چیزهایی باعثِ جذب و تحریک همه‌ی زنان می‌شود. علم د‌ه‌ها عامل را پیدا کرده است، برخی اصلی، برخی جزئی، اما هیچ مدل کلی وجود ندارد که مورد توافق همه باشد.

بسیاری از این خصلت‌ها که جذابیت را تعیین می‌کنند کاملاً خارج از کنترل ماست: ژنتیک، ویژگی‌های فیزیکی، سطح تستوسترون، فهم اجتماع و زن‌. ما نمی‌توانیم این‌ها را کنترل کنیم، بنابراین نباید نگران‌شان باشیم.

و خصلت‌هایی که کم و بیش تحت کنترل ماست: سبک زندگی، شغل، نحوه لباس پوشیدن و آراستن خود، سلامت و تناسب اندام، اعتماد‌به‌نفس، احترام به خود و نحوه‌ی رفتار ما.

و بهتر است بدانیم وجه مشترک این خصلت‌ها و رفتارهای جذاب چیست. تحقیقات نشان داده که «جایگاه اجتماعی» است. زنها جذب مردانی می‌شوند که تصور می‌شود جایگاه بالاتری در اجتماع دارند.

پس جای تعجب نیست که در خواستگاری‌ها اول از همه از وضعیت و جایگاه مرد صحبت می‌شود، و با این حال جای بحث است که چه چیزهایی نشانگر جایگاه واقعی مرد است. جایگاه ظاهری (پول، ماشین، لباس‌های خوب) یا رفتارهایی که نشانگر جایگاه بالاست (اعتماد‌به‌نفس، برتری، رهبری). و آیا داشتن پول و پرستیژ اعتماد‌به‌نفس ایجاد می‌کند؟ یا اینکه بااعتماد‌به‌نفس بودن باعث ایجاد ثروت می‌شود؟

اعتقاد شخصی من دومی است. تحقیقاتی انجام گرفته که نشان می‌دهد زنان به همان اندازه که جذب جایگاه بالای مرد می‌شوند، جذب پتانسیلِ مرد برای کسبِ جایگاه بالا می‌شوند، تجربه‌ی شخصی من نیز این را تأیید می‌کند.

معتقدم که جایگاه یک مرد با رفتارش مشخص می‌شود. نمایش جایگاه ظاهری (ماشین، پول، لباس‌) می‌تواند فرصت‌های زیادی ایجاد کند، اما جذابیتِ پایدار ایجاد نمی‌کند.

کشش جنسی زنان بر اساس جایگاه مرد است، جایگاه با رفتار مشخص می‌شود و آنچه مشخص می‌کند مرد رفتار جذابی دارد یا نه، برداشت او از خود نسبت به اطرافیانش، به‌ویژه زنان است. این همان اعتماد‌به‌نفس است. معتقدم میزان اعتمادبه‌نفس مرد در اطراف زنان تعیین‌کننده‌ی جذابیت یا عدم جذابیت رفتار اوست.

برای مثال، مرد بی‌اعتماد‌به‌نفس ممکن است جوک‌های بامزه‌ای بگوید و شغل خوبی داشته باشد، اما از آن‌ها برای تحت تأثیر قرار دادن و گرفتن تأییدیه از دختره استفاده می‌کند – رفتار عاری از اعتماد‌به‌نفس – و بنابراین غیرجذاب تلقی می‌شود. در حالی که یک مرد بااعتمادبه‌نفس ممکن است همینطوری از موضوعی که به ذهنش رسیده صحبت کند، اعتراف کند کاری که شروع کرده فعلاً نتیجه نداده، اما درباره‌ی سرگرمی صخره‌نوردی‌اش بسیار هیجان‌زده باشد. باور کنید یا نه، این مرد جذاب است، چون رفتارهایش اصیل، واقعی و با اعتمادبه‌نفس است. دلیلش این است که او بر اساس تصوری که از خودش دارد رفتار می‌کند و نه برداشت و نظر دیگران.

مرد بی‌اعتمادبه‌نفس، علیرغم داشتن شغل خوب و حرف‌های بامزه، پیرو است. او زندانیِ نظر دیگران و مهره‌ی اطرافیانش است. مرد بااعتمادبه‌نفس، اگرچه ممکن است در رکود زندگی‌اش باشد، اما در نهایت به زندگی غنی و منحصربه‌فردی می‌پردازد که برای اوست و خوشبختش می‌کند.

اگر مردی به نظر دیگران بیشتر از تصوری که از خودش دارد ارزش قائل شود، طبعاً رفتار جذابی نخواهد داشت. اگر تصوری که از خودش دارد بیشتر از نظر اطرافیانش ارزش قائل شود، با اعتمادبه‌نفس تلقی می‌شود و بنابراین رفتاری جذاب از خود نشان می دهد. تمام جایگاه و منابع ظاهری – تناسب اندام، لباس‌های زیبا، سبک زندگی جالب – نتیجه‌ی مردی است که  اهل کوشش بوده، روی خودش کرده و به  خودش رسیده.

خلاصه اینکه، همه خصلت‌های جذاب در یک مرد را می توان در اعتماد‌به‌نفس او یافت.

لطفاً توجه داشته باش، من نمی‌گویم که یک مرد باید نظرات دیگران را نادیده بگیرد، یا به نظرات‌ دیگران بی‌احترامی کند – فقط باید به تصوری که از خودش دارد بیشتر از نظرات اطرافیانش باور داشته باشد.

عدم اعتمادبه‌نفس در اشکال مختلف خود را نشان می‌دهد. فکر کنم حداقل چندتا از این مثال‌ها برایت آشنا باشد (پیشاپیش برای برخی از خاطرات دردناک متاسفم):

  • پشت سر هم به دختری پیام دهی یا زنگ بزنی، با اینکه او پاسخ نمی‌دهد. عدم اعتماد‌به‌نفس
  • تلاش زیادی بکنی حرف بامزه و هوشمندانه‌ای بزنی تا دختره را تحت تأثیر قرار دهی یا ازت خوشش بیاید. عدم اعتماد‌به‌نفس
  • تیکه‌های مخ‌زنی و روتین‌ها را برای ملاقات با دخترها حفظ کنی و از جواب رد بترسی. عدم اعتماد‌به‌نفس
  • بپذیری که اگر دختری به‌ت پاسخ نمی‌دهد احتمالاً دختر مناسبی برایت نیست. اعتماد‌به‌نفس
  • به دخترها دروغ و چاخان بگویی برای اینکه خودت را جالب‌تر و  جذاب‌تر نشان دهی. عدم اعتماد‌به‌نفس
  • علایق و خواسته‌های خود را بی‌پروا و صادقانه بیان کنی. اعتماد‌به‌نفس
  • عیب‌هایت را پنهان کنی، هیچ انتقادی را نپذیری. عدم اعتماد‌به‌نفس
  • از افشای عیب‌هایت نترسی. با کامل نبودن خود راحت باشی. اعتماد‌به‌نفس
  • احساس کنی باید همیشه رابطه و تعاملات را تحت سلطه و کنترل داشته باشی. عدم اعتماد‌به‌نفس
  • از دخترانی که باهاشان رابطه داری برنجی، یا فکر کنی ازت پست‌تر و احمق‌ترند. با آنها مثل یک کودک رفتار کنی. عدم اعتماد‌به‌نفس
  • زنان را برابر می‌دانی ولی معیارهایی داری که تنها با دخترانی وارد رابطه شوی که از بودن باهاشان لذت می‌بری و تو را خوشبخت می‌کنند. اعتماد‌به‌نفس
  • روی رشد خودت سرمایه‌گذاری می‌کنی، برای خودت، نه برای اینکه دخترها را تحت تأثیر قرار دهی. اعتماد‌به‌نفس
  • فقط برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران خود را بهبود دهی. کاری را انجام دهی که فکر می‌کنی باعث می‌شود مردم دوستت داشته باشد به جای اینکه کار دلخواهت را انجام دهی. عدم اعتماد‌به‌نفس

بدون اعتمادبه‌نفس تنها زنان بدون اعتمادبه‌نفس را جذب خواهی کرد. تو یکی هم‌سطح و شبیه خودت را جذب می‌کنی.

احتمالاً اگر در گذشته با اعتمادبه‌نفس رفتار نکرده باشی، با دختران ضعیف و بی‌اعتماد‌به‌نفس درگیر روابطِ پر از دردسر شده‌ای. یا با تعداد کمی رابطه داشتی یا کلاً هیچ رابطه‌ای نداشتی، یا قادر به جذب هیچ دختری نیستی، احتمالاً آنقدر بی‌اعتماد‌به‌نفس هستی که تنها مانده‌ای.

اگر می خواهی با دختران شگفت انگیزی باشی که دوست داشتنی، مستقل، حامی و پرورش دهنده هستند، پس خودت باید معادل مردانه‌ی آنها باشی. تو باید به مردی بی‌پروا، صادق و قوی تبدیل شوی که به خودش باور داشته باشد، به خودش برسد و به زندگی شگفت انگیزی که برای خودش ساخته افتخار کند. جذب زنان به این نیست که جذاب به نظر برسی، باید جذاب باشی.

و ما هنوز به بخش تحریک کردن نرسیده‌ایم.

جرئت

«بهترین محرک جنسی کسی است که تو را دوست داشته باشد و از نشان دادن آن نترسد.»

اگر جایگاه اجتماعی باعث جذب زنان شود، نشان دادن علاقه باعث تحریک جنسی در زنان می‌شود.
بدون اینکه وارد جزئیات شویم، نظریه‌ی اصلی این است که زنان با رفتارهای جسورانه، نمایش جرئت و ابراز بی‌پروای علاقه تحریک می‌شوند، به ویژه زمانی که قبلاً جذب شده باشد.

چه سرباز در جنگ باشد چه موج‌سوار در آب‌های پرتلاطم، جرئت مردها، زنان را بیش از هر چیز دیگری برمی‌انگیزاند. اگر باور نمی‌کنی به رمان‌های عاشقانه نگاه کن. رمان‌های عاشقانه اساساً برای زنان مثل پورن هستند. متوجه می‌شوی که در همه‌ی آنها شخصیت‌های جنگجویان، سربازان، پسران بد، رانندگان ماشین‌های مسابقه، بازیکنان فوتبال، آتش‌نشان‌ها، خلبانان جت وجود دارد.

این‌ مردها مهیج، سرزنده، بی‌پروا و بااعتمادبه‌نفس هستند- آنها هر چه را که بخواهند می‌گویند و بدون تعلل به‌ دنبال خواسته‌هایشان می‌روند.

اما این چه معنایی برای من و تو می‌تواند داشته باشد؟

این یعنی مضطرب بودن کنار دختره نشانه‌ی بسیار بدی است. می‌ترسی باهاش صحبت کنی؟ می‌ترسی به‌ش پیشنهاد بدی؟ می ترسی ببوسیش؟ می‌ترسی رابطه‌ی جنسی را شروع کنی؟ – مردان جسور که نمی‌ترسند و دخترها را به وجد می‌آورند، تو چرا باید بترسی؟

علیرغم گله‌ی دخترها از پا پیش گذاشتن مردان، ابراز جسورانه‌ی علاقه در اکثر مواقع به نفع تو عمل می‌کند، البته تا زمانی تهدیدآمیز یا بی‌احترامی نباشد.

چند مثال:

  • به دختری بگویی که زیباست و ازش خوشت آمده. ایده خوب
  • به دختری در خیابان سوت بزنی و متلک بندازی. ایده بد
  • دختری که باهات وارد رابطه شده و به‌ت علاقه‌مند است را بدون تعلل بخواهی ببوسی. ایده خوب
  • چند کیلومتر دنبال دختره بیفتی و به‌ش حرف‌های جنسی بزنی. ایده بد
  • به دختری که لب می‌گیری بگویی چگونه دوست داری باهاش رابطه‌ی جنسی داشته باشی. ایده خوب
  • به دختری که نمی‌شناسی یا علاقه‌ای به‌ت ندارد دست بزنی. ایده بد

مردها معمولاً دست کم می‌گیرند چقدر می‌توانند با زنان رک و بی‌پروا باشند. و بسیار دست‌کم می‌گیرند که چقدر مؤثر است رک و بی‌پروا بودن درباره‌ی مسائل جنسی با زنانی که جذب آنها شده‌اند.

ابراز درست و بی‌پروای علاقه تأثیرگذار و در جامعه‌ی ما نادر است. در واقع، فشار اجتماعی زیادی برای پنهان کردن آن وجود دارد. اکثر ما با شرم زیادی در مسائل جنسی بزرگ می‌شویم. و این نه تنها ما را از ابراز علاقه و تمایلات جنسی‌مان ترسانده، بلکه باعث ایجاد جنسینگی ناسالم شده که از زنان و سکس بت بسازیم.

بعد این چه کنی

امیدوارم این راهنما به عنوان مبانی جذب زنان و برای درک اصول اساسی مفید واقع شده باشد. اما، مثال‌های ملموس و حرف‌های زیادی برای گفتن هست که در اینجا نمی‌گنجید. برای همین توصیه می‌کنم کتاب مدل‌ها را نیز مطالعه کنی که می‌تواند در این زمینه به‌ت کمک زیادی بکند:

توسط |دی 13ام, 1403|

طرز فکرت را تغییر بده تا روابط بهتری داشته باشی

اگر از سینگلی کفری شده‌ای و حتی از قرار گذاشتن و ایجاد رابطه استرس داری، وقت آن است که طرز فکرت را درباره‌ی چند چیز در روابط و دوست‌یابی تغییر دهی. با این طرز فکرهای جدید اعتماد‌به‌نفس و عزت‌نفس بیشتری نیز حاصلت می‌شود. وقتی را برای تأمل درباره‌یشان صرف کن:

…قبل از قرار با کسی، به جای اینکه نگران باشی آیا تو را دوست خواهد داشت یا نه، به این فکر کن که آیا او را دوست خواهی داشت یا نه.

…به جای اینکه احساس کنی باید او را تحت تأثیر قرار دهی، می‌توانی به این فکر کنی که آیا او تو را تحت تأثیر قرار می‌دهد یا نه.

…به جای اینکه ساکت روبرویش بشینی و فکر کنی که بعد از او چه بگویی تا ازت خوشش بیاید، می توانی ساکت بشینی و فکر کنی که او چه خواهد گفت تا ازش خوشت بیاید.

…به جای اینکه منتظر تماس کسی بمانی، می توانی کار دیگری انجام دهی در زمانی که او منتظر تماس توست.

…به جای اینکه نگران این باشی که به اندازه‌ی کافی قد بلند، خوش‌قیافه یا لاغر نیستی، می‌توانی تصمیم بگیری که آیا آنقدر سطحی هستند که نمی‌توانند ویژگی‌های خوبت را تشخیص دهند.

…به جای اینکه تلاش کنی قرار ایده‌آلی برای او فراهم کنی، می‌توانی تصمیم بگیری کسی که واقعاً تو را به‌خاطر خودت می‌خواهد، به قرار ایده‌آل نیاز ندارد.

…به جای اینکه به دنبال گفتگویی باشی که او لذت می‌‌برد، می‌توانی درباره‌ی موضوعی که از آن لذت می‌بری صحبت کنی و ببینی آیا او علاقه‌مند است یا نه.

…به جای اینکه به دنبال تأیید او باشی، می‌توانی تصمیم بگیری که تأیید خودت را می‌دهی یا نه.

…به جای اینکه ناراحت شوی که چرا نمی‌خواهد با تو باشد، می توانی تصمیم بگیری که به این معنی است که احتمالاً بعداً نمی‌خواستی با او باشی.

همه‌ی اینها شاید خودخواهانه به نظر برسد. اما، در واقع،  داشتن حدومرزهای قوی و عزت‌نفس بالا نامیده می‌شود. به اینجور آدم می‌گویند بااعتمادبه‌نفس و جذاب.

فقط برای آنهایی وقت بگذاری که برای تو وقت می‌گذارند. فقط علاقه‌مند به رابطه داشتن با افرادی باشی که علاقه‌مند به تو هستند. به این فکرکنی که چه چیزی تو را خوشحال می‌کند به جای اینکه چه چیزی فلان کس را خوشحال می‌کند. به دنبال کسی باشی که نیازهای تو را برآورده کند، به جای اینکه همیشه سعی کنی نیازهای دیگران را برآورده کنی. خودت را برای تبدیل شدن به کسی که میخواهی باشی تغییر دهی نه برای تبدیل شدن به کسی که فکر میکنی دیگران میخواهند.

شاید الان این فکرها پدیدار شوند که تو به اندازه‌ی کافی تجربه نداشتی و باحال و خوش‌قیافه نیستی که این طرز فکرها را داشته باشی. این همان فکرهاست که باعث شدند در این وضعیت باشی. وقت آن است که اینجور فکرها را تغییر دهی.

آدم‌ها جذب کسانی می‌شوند که بتوانند به آن‌ها احترام بگذارند و اعتماد کنند. اگر دائماً به دنبال تأیید دیگرانی برای اینکه چه بگویی و چه احساسی داشته باشی، چگونه کسی می‌تواند به‌ت احترام بگذارد یا به‌ت اعتماد کند؟

طرز فکرت را درباره‌ی روابط تغییر بده، طرز فکرت را درباره‌ی خودت تغییر بده، تا نتایج روابطت تغییر کند.

این طرز فکرها تو را تبدیل به آدم جذاب می‌کند، به‌ت کمک می‌کند خودت را بی‌پروا به دنیا نشان دهی، و ترس از رد شدن و احساس ناکافی بودنت را از بین می‌برد.

و در آخر فراموش نکن که تنها رویکرد مفید برای بهبود روابطت رشد فردی است. روی خودت کار کن. غذاهای سالم بخور. ورزش کن. بر اضطراب‌هایت غلبه کن. شرمساری‌ات حل کن. به خودت برس و کسانی که برایت مهم‌اند. خودت را دوست داشته باش. در غیر این صورت، کسی دیگر دوستت نخواهد داشت.

-قسمتی از کتاب مدل‌ها

توسط |تیر 20ام, 1403|

عنوان

برو به بالا